لام کشیدن
لغتنامه دهخدا
لام کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن خطی بصورت لام از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی اطفال و جز او دفع چشم زخم یا قبول نزد خلق را. کشیدن عنبر و مشک و سپند سوخته و نیل و لاجورد بجهت دفع چشم زخم بر چهره ٔاطفال . (غیاث ). رجوع به لام و لامچه شود :
سخنت چون الف ندارد هیچ
چه کشی از پی قبولش لام .
روت بس زیباست لامی هم بکش
ضحکه باشد لام بر روی حبش .
سخنت چون الف ندارد هیچ
چه کشی از پی قبولش لام .
انوری .
روت بس زیباست لامی هم بکش
ضحکه باشد لام بر روی حبش .
مولوی .