ترجمه مقاله

لام

لغت‌نامه دهخدا

لام . (اِ) کمربند. میان بند. (برهان ). || نوعی از کلاه نمد که فقیران بر سر نهند. (غیاث ). || ژنده ٔ درویشان . (جهانگیری ). ژنده ٔ درویشی . (آنندراج ) :
فرو کن نطع آزادی برافکن لام درویشی
که با لام سیه پوشان نماند لاف و لامانی .

خاقانی .


|| عجب . تکبر. خودستائی . ناز. لاف و لام .لاف و گزاف . (برهان ) :
همی تا ز تندر زند ابر لاف
همی تا ز سبزه کند باغ لام .

مسعودسعد.


به سال و مه زند از بخشش تو گردون لاف
به روز و شب کند از خلعت تو گیتی لام .

مسعودسعد.


از نعمت انواع تو هر نوع مرا لاف
وز کثرت اجناس تو هر جنس مرا لام .

مسعودسعد.


|| زینت و آرایش . (برهان ). زیور. (جهانگیری ) :
نه بدین لامهای رنگارنگ
نه بدین وصفهای گوناگون
بعون جود تو سهم هنر بیاراید
تن توانگر و درویش بی تکلف لام .

ابوالفرج رونی .


عشق است جان این جامه را
عشق است لام این لامه را
عشق است دام این عامه را
من از کجا عشق از کجا.

مولوی .


ترجمه مقاله