ترجمه مقاله

لاوه

لغت‌نامه دهخدا

لاوه .[ وَ / وِ ] (اِ) لابه . چرب زبانی . لامانی . لابه گری . تملق . (برهان ). چاپلوسی . (لغت نامه ٔ اسدی در کلمه ٔ لامانی ). تبصبص : اما عاقلتر از او در جوال افتعال غماز و نمام شده اند و به محال و عشوه و لاوه ٔ ایشان مغرور گشته . (راحةالصدور راوندی ). و عاقل ترین مردمان در جوال محال ایشان رود و به عشوه و لاوه ٔ ایشان مغرور گردد. (سندبادنامه ص 101). || فریب و بازی دادن . || سخن . (برهان ). || بازی چالیک و آن دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی بقدرسه وجب و دیگری بمقدار یک قبضه و هردو سر چوب ِ کوتاه تیز میباشد. (برهان ). بازی اطفال که به هندی گلی دندا گویند. (غیاث ). لاو. قله . مقلی . قلی . غوک چوب . الک دولک . رجوع به الک دولک و رجوع به لاو شود. || لاو. خاک سفید که با گلابه ٔ آن خانه ها را سفید کنند. رجوع به لاو در این معنی شود.
ترجمه مقاله