لای
لغتنامه دهخدا
لای . (فعل امر، نف ) امر از لاییدن ، گفتن . گفتار و کلام . (غیاث ). گفتن همچو هرزه لای یعنی هرزه گوی و می لاید یعنی میگوید و به معنی هرزه گوینده نیز گویند و امر به این معنی نیز هست یعنی هرزه بگوی . (برهان ).
- هرزه لای ؛ یاوه گوی . بیهوده گو. که سخنان بی معنی و بی پایه گوید :
جائی که از سخاوت طبعت سخن رود
هم بحر سفله باشد و هم ابر هرزه لای .
ز درد روبه عشقت چو شیر می نالم
اگر چه همچو سگم هرزه لای میداند.
رجوع به هرزه لا شود.
|| امر از ناله کردن . (برهان ) :
چند باشی چون تبیره هرزه لای
همچو نی در پرده رو آهسته لای .
- هرزه لای ؛ یاوه گوی . بیهوده گو. که سخنان بی معنی و بی پایه گوید :
جائی که از سخاوت طبعت سخن رود
هم بحر سفله باشد و هم ابر هرزه لای .
نجیب الدین جرفادقانی .
ز درد روبه عشقت چو شیر می نالم
اگر چه همچو سگم هرزه لای میداند.
سعدی .
رجوع به هرزه لا شود.
|| امر از ناله کردن . (برهان ) :
چند باشی چون تبیره هرزه لای
همچو نی در پرده رو آهسته لای .
تاج بها.