ترجمه مقاله

لبان

لغت‌نامه دهخدا

لبان . [ ل ُ ] (اِ) از یونانی لیبانوس و لاتینی اُلیبانوس . کندر که صمغی است . (منتهی الارب ). کندر. (اختیارات بدیعی ). کندر و آن نوعی از علک است . علک . (دهار). معرب از لیبانوس یونانی و آن کندر است . (فهرست مخزن الادویه ). کندر دریایی . (برهان قاطع در کلمه ٔ خرده ٔ کندر). صمغی است که آن را کندر میگویند و درخت آن مانند درخت پسته میباشد و گل و میوه و بار و تخم ندارد. (برهان ). ابن بطوطه درخت لبان را در مُل جاوه دیده است و گوید درخت لبان خرد است به اندازه ٔ بالای آدمی و گاهی کوتاه تر، شاخهای آن چون شاخ حرشف (انگنار) با برگهای کوچک و تنک و لبان صمغی باشد بر شاخهای این درخت . ابوریحان در صیدنه گوید: کندر است ، بعضی از خواص او اینجا بیان کنیم : پوست او آنچه سطبر بود خوب باشد و خوشبوی بود و کهنه نباشد و او را پوست درخت مارد نیامیخته باشند نیکوتر بود و علامت آنکه خالص بود آن است که چون سوخته شود بوی او خوش باشد. دخان او را سادا گویند و گفته اند درخت او به درخت پسته مشابه بود و او را تخم و میوه نباشد و طریق تحصیل لبان آن است که پوست از درخت باز کنند و بر چوب او زخمهااز تیر و کارد کنند تا لبان از او مترشح شود بامدادآنچه جمع شده باشد بردارند. طایفه ای که در زمین شحرباشند گویند که درخت او به درخت خار مشابهت دارد و برگهای او را طول زیاده از عرض بود و از ساحل دور است و بر کوهها باشد چون فصل تابستان هوای آن موضع رطب شود از زیر آن درختان آبی بیرون آید و بر آن کوهها حوضها باشد از آن آب پر شود و آن آب سرد نباشد تا هوای آن موضع از تری به خشکی مبدل شود پس اهل آن موضع آن آب را بخورند کندر از آن درختان حاصل کنند و هر گاه کندر ببندد و خشک سازند. اوریباسیوس گوید لبان : او را به یونانی لیبانوس گویند و به ترکی کوچی . (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ). صمغ شاه صینی است و برگ صینی تنبول است . (دمشقی ): و لبان از آنجا [از شهر شحر، به عربستان ] برند به همه ٔ جهان . (حدود العالم ). لبان جاوی . (دمشقی ). بستک . بستج . حصی لبان الجاوی . حسن لبه . (مخزن الادویه ). || صنوبر. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله