ترجمه مقاله

لحیم

لغت‌نامه دهخدا

لحیم . [ ل َ ] (ع ص ) گوشتناک . خداوند گوشت . گوشتدار. مرد با گوشت . (منتهی الارب ). فربی . فربه . بسیارگوشت . پرگوشت . آنکه فربه بود. (مهذب الاسماء). گوشت آلو. گوشت آلود : لیکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که بتازی لحیم گویند نه شحیم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). یوخذ من التمراللحیم رطلین . (قانون بوعلی سینا ص 227). || کشته . (منتهی الارب ). کشته شده . (منتخب اللغات ). قتیل . (مهذب الاسماء). || برابر. (منتهی الارب ). || هم شکل . (منتهی الارب ). صاحب آنندراج گوید: باید دانست که در عربی ماده ٔ لحم مخصوص به معنی اصل و پیوند است چنانچه در قاموس لحم به معنی محکم کردن و مضبوط کردن چیزی و در صراح ملاحمةبه معنی بر چسفانیدن دو چیز و لحم به معنی مرد پر گوشت و فربه و بر این تقدیر لحیم به معنی پیوندکننده باشد و این مجاز است . کفشیر؛ بکفشیر کردن ملتئم کردن . (اصل کلمه ٔ لحیم لحام است چون حسیب و حساب ). || (اِ) کبد. || جوش . چیزی است که بدان ظروف مسی و برنجی را پیوند کنند و آن را در هندوستان لیهم گویند :
بینداز کز ضعف تن این مقیم
شود رخنه ٔ رنگ خود را لحیم .

میرزا طاهر وحید (آنندراج ).


- امثال :
آفتابه خرج لحیم است .
ترجمه مقاله