ترجمه مقاله

لخشک

لغت‌نامه دهخدا

لخشک . [ ل َ ش َ ] (اِ) نوعی از آش آردباشد. (برهان ). نوعی از آش است که از خمیر میسازند ولی آن را رشته نمی کنند بلکه از تکه های درشت خمیر چنانکه در برابر آش رشته گویند آش لخشک . آش لخشک را عموم خورند ولی آش رشته مخصوص اعیان است . (لغت محلی گناباد خراسان ). لاکشه . لاخشه . لخشه . لاکچه . توتماج . تتماج . لطیفه . جون عَمه . || نام حلوایی هم هست . (برهان ). || تُرتُرک و آن سنگی باشد لغزنده در بعضی از کوهها که مردم بر بالای آن نشسته خود را سر دهند و همه جا لغزیده بپایین آیند. (برهان ). چپچله . چچله . زحلوفه . || یخی را نیز گویند که در روی زمین مسطح بسته باشد و طفلان و جوانان بنوعی پای بر آن زنند که همه جا لغزیده روند. (برهان ).
ترجمه مقاله