لشکر کردنلغتنامه دهخدالشکر کردن . [ ل َ ک َ ک َدَ ] (مص مرکب ) تجنید. سپاه گرد آوردن : دگر چه چاره کنم باز عشق لشکر کردبه تیغ قهر دل خسته را مسخر کرد.مجد همگر.