ترجمه مقاله

لطائف

لغت‌نامه دهخدا

لطائف . [ ل َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لطیفة. لطایف :
این لطائف کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید.

حافظ.


- لطائف ستة ؛ صاحب آنندراج گوید: مقرر است که سالک به مراتب علیا و معرفت واصل نمیگردد تا این شش لطیفه او راروشن نگردد اول لطیفه ٔ نفس است ، محل آن ناف باشد، دوم لطیفه ٔ قلب است و محل آن دل است که جانب یسار است ، سوم لطیفه ٔ روح است که محل آن در سینه جانب یمین است ، چهارم لطیفه ٔ سر است ، محل آن فم معده که مابین یمین و یسار سینه است ، پنجم لطیفه ٔ خفیه است که محل آن در پیشانی باشد، ششم لطیفه ٔ اخفی است که محل آن درقحف است و اینها را اطوار ستة نیز گویند.
ترجمه مقاله