ترجمه مقاله

لطف کردن

لغت‌نامه دهخدا

لطف کردن . [ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تلطف . نرمی کردن . مهربانی کردن . نکوئی کردن : اگر عبدالجبار وی را لطف کرده بودی آرامی پیدا شدی . (تاریخ بیهقی ص 701). ابومطیع... به درگاه آمده بود. سپاهداران او را لطف کردند. (تاریخ بیهقی ).
بنگر که چو دست یافت یوسف
چه لطف کند برادران را.

خاقانی .


ز اندیشه ٔ تو قرار من رفته ست
گر لطف کنی قرار بازآید.

خاقانی .


اﷲاﷲ این جفا با ما مکن
لطف کن امروز را فردا مکن .

مولوی .


گر ترا قندی دهد آن زهر دان
گر به تو لطفی کند آن قهر دان .

مولوی .


بدی بایدت لطف کن کآن مهان
ندیدندی از خود بتر در جهان .

سعدی .


گر لطف کنی بجای اینم
ور جور کنی سزای آنم .

سعدی .


چو کردت لطف و احسان و نکویی
حرامت باداگر شکرش نگویی .

سعدی .


دوست دارم اگرم لطف کنی یا نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست .

سعدی .


کسی که با تو کند لطف خاک پایش باش .

سعدی .


دامن خیمه برفکن دشمن و دوست گو ببین
کاینهمه لطف میکند دوست برغم دشمنم .

سعدی .


لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش .

سعدی .


آنکه جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد
هم ببخشاید چو مشتی استخوان بیند رمیم .

سعدی .


اگرچه مست و خرابم تو نیز لطفی کن
نظر بر این دل سرگشته ٔ خراب انداز.

حافظ.


من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم .

حافظ.


ای که بر ماه از خطمشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه ای بر آفتاب انداختی .

حافظ.


ترجمه مقاله