ترجمه مقاله

لطیفی

لغت‌نامه دهخدا

لطیفی . [ ل َ ] (حامص ) حالت و چگونگی لطیف . لطافت :
از لطیفی که تویی ای بت و از شیرینی
ملک مشرق بیم است که رای تو کند.

منوچهری .


هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه بارد باران نوبهاری .

سعدی .


زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی
حقا که در دهانش این انگبین نباشد.

سعدی .


ترجمه مقاله