ترجمه مقاله

لغزان

لغت‌نامه دهخدا

لغزان . [ ل َ ] (نف ) لخشان . لغزنده . لیز. در حال لغزیدن . اَملس . نسو. نسود. عَثور. لزج . لَجز. قرقر. زُهلول . (منتهی الارب ) :
آب کندی دور و بس تاریک جای
لغزلغزان چون در او بنهند پای .

رودکی .


سرش همچو سر ماهی است لغزان .

سوزنی .


زُل ؛ جای لغزان . زَلق ؛ جای لغزان . مکان دحض ؛ جای لغزان . مکان دحوض ؛جای لغزان . مدحضة؛ جای لغزان . فأو؛ جای تابان و لغزان . افئاء؛ در زمین تابان و لغزان درآمدن . تمرید؛ هموار و لغزان و رخشان ساختن بنا را. لَزج ؛ لغزان شدن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله