ترجمه مقاله

لمز

لغت‌نامه دهخدا

لمز. [ ل َ ] (ع مص ) آشکار شدن پیری در کسی . || اشاره کردن به چشم و مانند آن . اشاره ٔ با چشم یا سر و مانند آن . همز.نبز. || عیب کردن . منه قوله تعالی : منهم من یلمزک فی الصدقات . (قرآن 58/9). عیب نهادن بر. نَبْز. || زدن . || دور کردن . || سپوختن . (منتهی الارب ). || فرمان دادن . (دزی ).
ترجمه مقاله