ترجمه مقاله

لنگه

لغت‌نامه دهخدا

لنگه . [ ل ِ گ َ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ عباسی است ، طول 86 و عرض 36هزار گز واقع در جنوب لار. نام یکی از بخشهای پنجگانه ٔ شهرستان لار و محدود است از شمال به بخش بستک ، از جنوب به خلیج فارس ، از باختر به بخش گاوبندی لار و از خاور به شهرستان بندرعباس . این بخش در جنوب خاوری شهرستان واقع، هوای آن در سواحل خلیج فارس گرم و مرطوب ودر نقاطی که پشت ارتفاعات هستند گرم و خشک است . تابستان های بخش طولانی و بسیار گرم و زمستانهای آن ملایم است . آب مشروب به طور کلی از چاه و باران (در برکه هاجمع و نگاهداری میشود) و زراعت در همه جا دیمی است .محصولات عبارتند از: غلات و جزئی خرما و جزئی صیفی . شغل اهالی زراعت ، کسب ، صید ماهی و مروارید و در سواحل ، باربری دریائی . صنعت معموله در بنادر، ساختن و تعمیر کرجی های بادی و در سایر نقاط گلیم بافی است . این بخش از شش دهستان به نام : حومه ، مرزوقی ، چارکی ، عبیدلی ، حمداوی و بدوی تشکیل یافته و مجموع قراء و قصبات آن 91 و نفوس بخش در حدود 41هزار تن و مرکز بخش قصبه و بندر لنگه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
ترجمه مقاله