ترجمه مقاله

لوبیا

لغت‌نامه دهخدا

لوبیا. (اِ) لوبیاء . لوباء. (منتهی الارب ). از گیاهان دو لپه ای و از تیره ٔ پروانه داران و از دسته ٔ لوبیاها . این دسته اغلب ساقه های پیچنده و غلاف های دراز و دانه های بسیار دارند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 221). دانه ای است چون نخود، لکن کشیده و کم حجم تر از نخود به رنگ سرخ و سفید و گاهی دورنگ و سه رنگ مشهور به لوبیا چیتی یا قزوینی و هم لوبیائی که دو جانب آن سیاه باشد و بقیه سفید، مشهور به لوبیا چشم بلبلی (در تداول تهران ) و سیاه چشم (در تداول قزوین ). دانه ای است خرد نزدیک به باقلا که آن را سیاه چشمک گویند. (منتخب اللغات ). لوبیای دورنگ (سفید دارای رگه ها و خطوط قرمز) یا سه رنگ که درشت تر از انواع دیگر است و به لوبیای قزوینی شهرت دارد و به آن که سیاه و سفید است لوبیای چشم بلبلی یاسیاه چشم گفته میشود. غله ای است معروف که در طعام کنند و بخورند. (آنندراج ). نام غله ای است ، سهلتر از ماش هضم شود و نفخش از باقلا کمتر باشد و بهترین آن سرخ رنگ بود و آن را لوویا هم میگویند و لوبا هم به نظر آمده است . (برهان ). از جمله ٔ بقولات است که در اکثر نقاط ایران به عمل می آید. اقسام آن عبارت است از: لوبیای قرمز، لوبیای سفید، لوبیای چشم بلبلی و در آن لغات است . دُجر. (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). ثامر. حُنُبل . اَجلَل . لوبیاج . (صیدنه ). قریناء. (منتهی الارب ). لوباء. (المعرب ص 300). لوویاء. لوبیه . غند ماش . تُلک . ژاژومک که به عربی لیاء گویند. (برهان ). صاحب بحر الجواهر گوید: حارة فی الاولی معتدل الرطوبة و الیبوسة و قیل بارد یابس مُنق من دم النفاس و یُدِرﱡ الطمث و البول مخصب للبدن مخرج للاجنة و المشیة. (بحر الجواهر). ابوریحان در صیدنه آرد: ابن الاعرابی گوید:
عرب لوبیا را لیاء گوید و یکی را لیاة ومدّ و قصر الف در لوبیا لغت است و لوبیاج هم میگویند و لوبا نیز گویند. «ری » گوید به خط شمر دیدم که عرب لوبیا را دُجر گویند به ضم دال . و ثعلب از ابن الاعرابی به فتح دال روایت کند. و اهل ترمد او را ژاژومک گویند و به رومی مسوقی و به هندی دوَس و چولا نیز گویند. «ص اونی » گوید: گرم و تر است در اول و بادانگیز است ، باه را تقویت کند و بول و حیض را براند. (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ). صاحب اختیارات گوید: لوبیا ولوبا نیز گویند و ثامر و آن سهلتر از ماش هضم شود وبیرون آید و نفخ وی کمتر از باقلا بود و نیکوترین آن سرخ بود که نخورده (؟) بود و طبیعت وی گرم بود در اول و معتدل بود در تری و خشکی و گویند سرد و خشک بود. و سرخ وی کمتر از غیر وی بود و آبی که وی را در آن پخته باشند حیض براند، خاصه سرخ وی و دم نفاس را پاک گرداند و بول براند و بدن را فربه کند و سینه و شش را نافع بود و مشیمه برون آورد و بچه ٔ مرده و وی مولد خلط غلیط بلغمی بود و مغثی و مولد اخلاط بد و نفخ بود و ضرر آن کم بود، چون : بازیت و مری و سرکه و خردل و نمک و فلفل و دارچینی و سقز مستعمل کنند و شراب بر سر آن بیاشامند - انتهی . حکیم مؤمن در تحفه آرد:لوبیا، مؤلف تذکره گوید: لغت هندی است و به یونانی سیاهن (سیلمین ) و به عربی (ظ . به عبری ) فریقا نامند. نبات او شبیه به لبلاب و منبسط بر زمین و بعضی به مجاور خود می پیچد و دانه ٔ بعضی سفید و از بعضی سرخ واز باقلی کوچکتر و شبیه به گرده ٔ طیور و غلافش مانندباقلی و از آن رقیق تر و قوتش تا دو سال باقی و بهتراز باقلی و زبون تر از نخود و سرخ او در آخر اول گرم ، و سفید او مایل به اعتدال و محرک باه و مولد منی ومدرّ شیر و بول و حیض و مسمن بدن . و شرب آب مطبوخ او با اندکی قند و جلوس در طبیخ او منقی نفاس و مخرج جنین زنده و مرده و مشیمه و جهت درد کمر و گرده مفیدو دیرهضم و نفاخ و مولد خلط غلیظ و مصلحش خردل و آبکامه و زنجبیل و بالخاصیه مورث غثیان و مصلح آن دارچینی و سکنجبین است . ضریر انطاکی در تذکره آرد: لوبیا، هندی ُ بالیونانیه سیاهین و القبطیه مامیرا و العبریة فریقا نبت سبط عریض الاوراق یمتد علی الارض و فی قضبانه کالخیوط یغرس بنیسان و یدرک بحزیران ثمره حب کالکلی مطرف بالحمرة و بعضه بالسواد داخل غلف اطول و اغلظ من الحلبة تبقی قوة هذا الحب نحو عشر سنین و هواجود من الفول و دون الحمص حار رطب فی الثانیة ینفع من اوجاع الظهر و الکلی یهیج الباه جدا خصوصاً بالزنجبیل و یخصب الابدان و الهند تأکله لذلک کثیراً و اجود ما اکلت رطبة بالجوز و الزیت و ملازمة اکلها تجلو الابدان ولکنها تولد ریحاً یصلحها السکنجبین و الدارصینی و قیل تسمی الدمادم :
نیستی آگه چه گویم مر ترا جز من همانک
عامه گوید نیستی آگه ز نرخ لوبیا.

ناصرخسرو.


پس به طریق تو خدای جهان
بی شک در ماش و جو و لوبیاست .

ناصرخسرو.


گه بپختم از برایت لوبیا.

مولوی (از آنندراج ).


پا بجای زنگ زر بندم بپایش کوفته
باز درّ لوبیا چنگل به جوهر گیرمش .

بسحاق اطعمه .


دمادم ؛ نوعی از لوبیای هندی است . (منتهی الارب ). خرمه ؛ گیاهی است مانند لوبیا. (منتهی الارب ).
- لوبیا چیتی ؛ لوبیای دورنگ مشهور به لوبیا قزوینی .
- لوبیا سبز ؛ لوبیای تازه . لوبیا که در غلاف بود نارسیده .
- لوبیا سفید ؛ نوعی از لوبیا به رنگ سفید یکدست . لوبیا الابیض . اصوفورون . فاسیولن . فاسیلیون .
- لوبیا قرمز ؛ نوعی از لوبیا به رنگ قرمز یکدست . رجوع به لوبیا شود.
- لوبیا گلی . رجوع به لوبیا قرمز شود.
- || قسمی گل .
- لوبیا هندی ؛ قسم اخیر فشغ است و در عراق دمادم نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- لوبیای تازه ؛ لوبیای با پوست سبز. لوبیای نارسیده که در غلاف بود .
- امثال :
نرخ لوبیا را ندانی یا هنوز نرخ لوبیا نداند .
ترجمه مقاله