ترجمه مقاله

لوت

لغت‌نامه دهخدا

لوت . (ص ) (از: کلمه ٔ رُت ) برهنه را گویند و آن را به تازی عریان خوانند. (جهانگیری ). رُت . لخت . بی پوشش . روخ . روت . روده . عور. عریان . تهک . غوشت . اطلس . مجرّد. || اَمرد. (اوبهی ). ساده . پسر ساده . پسر امرد و ناهموار درشت . (برهان ) :
همه بفرستم و همه لوتم (؟)
خرد برنتابد آن لوتم .

طیان (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).


از این دو کلمه برمی آید که لوطی را که منسوب به قوم لوط و امثال آن میکنند اساساً با تای منقوطه است و معنی آن اَمردباز است بی هیچ تکلیف دیگر و لواط و لواطة و لاطی و ملوط عرب نیز اصلش همین لوت فارسی خواهد بود.
ترجمه مقاله