ترجمه مقاله

لوچ

لغت‌نامه دهخدا

لوچ . (ص ) چپ . احول . دوبین . چشم گشته . کژچشم . کول . (حاشیه ٔ لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). لوج . کلیک . (لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). کاج . کاژ. ناراست بین . کلک . کژ. باحِوَل . احول چشم و معیوب . (اوبهی ). دوبیننده . کلاژ. کلاژه . این کلمه با کلمه ٔ فرانسه ٔ لوش از یک اصل است و با کلمه ٔ لوسکوس لاتینی نیز از یک ریشه است . کلاذه . شاه کال . گشته . کوج . چشم کاج . (از جهانگیری ) :
آن توئی کور و توئی لوچ و توئی کوچ و بلوچ
آن توئی دول و توئی گول و توئی پایت لنگ .

لبیبی .



شاها ز انتظار زمانی که داریم
چشمان راست بین دعاگوت گشت لوچ .

قطران .


گوش کر را سخن شناس که دید
دیده ٔ لوچ راست بین که شنید.

سنائی .


فارغ منشین که وقت کوچ است
در خود منگر که چشم لوچ است .

نظامی .


خویشتن را بزرگ پنداری
راست گویی یکی دو بیند لوچ .

سعدی .


ترجمه مقاله