ترجمه مقاله

لیز

لغت‌نامه دهخدا

لیز. (ص ) نسو. لغزان . املس . لغزناک . سخت هموار. مانند مرمری تراشیده و بر زمین نصب کرده که پای رونده بر آن لغزد. لغزاننده ، چنانکه زمین یخ بسته . لغزنده و نرم را گویند و هر چیز که با او لغزندگی و نرمی باشد. (برهان ). لغزنده : معده ٔ لیز و آب هندوانه .
- لیز شدن معده ؛ کم شدن ماسکه ٔ آن .
|| لزج . لزجه . چسبنده . بالعاب . || آمیخته . || (اِ) دست افزار کشیدن بر چیزی . (برهان ). || (پسوند) مزید مؤخر کلماتی است ، چون : پالیز. کفچلیز. دهلیز. جالیز. فالیز.
ترجمه مقاله