ترجمه مقاله

لیکورگوس

لغت‌نامه دهخدا

لیکورگوس . (اِخ ) قانونگذار اسپارت . وی پس از مرگ برادر خود پلی دکت پادشاه اسپارتا فرمانروای شهر گشت . زن برادر او هنگام مرگ شوی آبستن بود و به لیکورگوس پیغام داد که حاضر است طفل خویش را هلاک سازد و سلطنت اسپارتا را بدو سپارد مشروط بدانکه لیکورگوس با وی مزاوجت کند. لیکن لیکورگوس بدین امر تن نداد و چون برادرزاده اش تولد یافت ، او را شاریلائوس یعنی «سرور ملت » نام نهاده و خود را نائب و قیم وی شمرد. پس از آن سفری به کرتا و مصر و آسیا کرد و چون در اسپارتا انقلابی روی داد مجدداً به وطن بازآمد و در 884 به دستیاری شاریلائوس و سی تن از دوستان خویش به تغییر قوانین اسپارتا همت گماشت ، لکن باز دچار مخالفت مردم گشت و روزی در میدان شهر جوانی موسوم به «آلکاندر» یک چشم او را کور کرد. پس از وضع قوانین جدید باز از وطن دوری گرفت و سرانجام چنانکه مورخین قدیم نگاشته اند در ممالک بیگانه از گرسنگی بمرد. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دکولانژ صص 503-504).
ترجمه مقاله