ترجمه مقاله

مادرغر

لغت‌نامه دهخدا

مادرغر. [ دَ غ َ ] (ص مرکب ) آنکه مادرش تباهکار است . حرامزاده . فرزند زنا. (فرهنگ فارسی معین ) :
تا بدین گرز گران کوبم سرش
آن سر بیدانش مادرغرش .

مولوی .


گفت منهم بی خبر بودم از این
آگهی مادرغران کردند هین .

مولوی .


کو که باشد هندوی مادرغری
که طمع دارد به خواجه دختری .

مولوی .


و رجوع به مادربخطا و مادربختن و مادرغن شود.
ترجمه مقاله