ترجمه مقاله

ماعز

لغت‌نامه دهخدا

ماعز. [ ع ِ ] (ع اِ) یک بز، واحد معز است کصاحب و صَحب ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ماعزة، مؤنث و ج ، مواعز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد معز یعنی یک بز، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، مواعز. (ناظم الاطباء). واحد معز است کصاحب و صَحب ، مذکر و مؤنث در آن یکسان است و گفته شده است برای مذکر ماعز، و برای مؤنث ماعزة گویند. ج ، مَواعِز. (از اقرب الموارد). || پوست بز. || (ص ) مرد درشت پی استوارخلقت . || مرد تیزخاطر چالاک مانع ماورای خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوشش کننده در کارخود. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله