ترجمه مقاله

مانده گشته

لغت‌نامه دهخدا

مانده گشته . [ دَ / دِ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خسته شده . کوفته شده : ملک بی خویشتن تا سحرگاه ساقی [ گری ] همی کرد و پس دستوری دادندش گفت این اندر خواب می بینم ، برفت مانده گشته و بخفت همچنان با موزه . (مجمل التواریخ ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مانده گشتن و مانده گردیدن شود.
ترجمه مقاله