ترجمه مقاله

ماهیخوار

لغت‌نامه دهخدا

ماهیخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) ماهی خوارنده . ماهی خورنده . ماهی خور. آنکه ماهی خورد. آنکه همه یا قسمتی بزرگ از غذای او ماهی باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || هر جانوری که مخصوصاً از ماهی تغذیه کند. (فرهنگ فارسی معین ). هر مرغی که طعمه ٔ او تنها یا اغلب ماهی باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرغکی بود از مرغان ماهیخوار، سالخورده و علو سن یافته . (مرزبان نامه ). || (اِ مرکب ) نام مرغی است که بر لب دریا پرواز کند و خود را بر ماهیان کوچک زند و برداشته طعمه سازد و گاه باشد که دو ماهی به دو پای گرفته بردارد و یکی بیفتد و گاه باشد که هر دو از چنگش رها شود... و ماهیخوار را ماهی گیر نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پرنده ای از راسته ٔ پرده پایان که دارای جثه ای بزرگ و پاهایی کوتاه است . دمش طویل و منقارش خمیده به شکل یک قلاب است . این پرنده در رودخانه ها و دریاها می زید و در حدود 40گونه از آن شناخته شده که در مناطق معتدل و سرد کره ٔ زمین زندگی می کنند. در کشور چین آن را جهت شکار ماهی پرورش می دهند. مرغ ماهیخوار. قوق . قاس . (فرهنگ فارسی معین ) : آورده اند که ماهیخواری برلب آبی وطن ساخته بود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 82). ماهیخواراو را بر پشت گرفت و روی بدان بالا نهاد که خوابگاه ماهیان بود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 84). پس خویشتن بر گردن ماهیخوار افگند وحلق او محکم بیفشرد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 87).
همان پاداش بینی وقت نیرنگ
که ماهیخوار دید از چنگ خرچنگ .

نظامی .


ماهیخوار گفت ... هرکه را روزگار زیرپای حوادث بمالد... پیری و سالخوردگی ... بر بشره ٔ او این آثار نماید. (مرزبان نامه ). ماهیخوار سرفرود آورد و او را از میان آب برکشید و فرو خورد. (مرزبان نامه ).
- امثال :
ماهی ماهی را خورد ماهیخوار هر دو را . (امثال و حکم ج 3 ص 1396).
|| کروان . (بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کروان شود.
ترجمه مقاله