ماه عذار
لغتنامه دهخدا
ماه عذار. [ ع ِ ] (ص مرکب ) ماه سیما. ماه طلعت . ماهرو. ماه چهر :
آمد آن مشکبوی مشکین موی
آمد آن خوبروی ماه عذار.
جسم مرا خاک کنی ، خاک مرا پاک کنی
باز مرا نقش کنی ، ماه عذاری صنما.
آمد آن مشکبوی مشکین موی
آمد آن خوبروی ماه عذار.
فرخی .
جسم مرا خاک کنی ، خاک مرا پاک کنی
باز مرا نقش کنی ، ماه عذاری صنما.
مولوی .