ترجمه مقاله

مأجوج

لغت‌نامه دهخدا

مأجوج . [ م َءْ ] (اِخ ) نام پسر یافث . (ناظم الاطباء). ابومعاذ مأجوج را یمجوج گفته . در حدیث است که یأجوج و مأجوج امتی اند از فرزندان یافث بن نوح علیه السلام و چهار امیر دارند و نمی میرد یکی ازایشان تا نمی بیند از اولاد خود هزار سوار را... (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یأجوج و مأجوج دو اسم اعجمی است و آنان دو قوم بزرگند از ترک . (از اقرب الموارد). مأجوج لفظی اعجمی است . (المعرب جوالیقی ، ص 317). نام گروهی تباهکار است . (ترجمان القرآن ). او پسر یافث بن نوح است و سلسله ٔ وی را مأجوج گویند. (قاموس کتاب مقدس ). بنابر قرآن یأجوج و مأجوج نام یک یا دو قوم است که در زمین تبه کاری می کردند و هیچ زبانی نمی فهمیدند و راه آنان میان دو سد بود و ذوالقرنین میان آنان را با پارچه های آهن بینباشت و بر آن مس گداخته ریخت و این قوم تا نزدیک قیامت بدین سوی نتوانند گذشت و گاه نفخ صور آن سد برکنند و از بلندی به شتاب سرازیر شوند و اروپاییها ماگوگ تلفظ کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حتی اذا فتحت یأجوج و مأجوج و هم من کل حدب ینسلون . (قرآن 96/21). قالوا یا ذاالقرنین ان یأجوج و مأجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لک خرجاً علی ان تجعل بیننا و بینهم سداً. (قرآن 94/18).
از این کوه سر تا به ابر اندرون
دل ما پر از درد و رنج است و خون
ز یأجوج و مأجوج خسته دلیم
چنان شد که دلها زتن بگسلیم
ز چیزی که ما را پی و تاب نیست
ز یأجوج و مأجوجمان خواب نیست .

فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 4، ص 1660).


ز یأجوج ومأجوج گیتی برست
زمین گشت جای نشیم و نشست .

فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 4 ص 1662).


ز یأجوج و مأجوجمان باک نیست
که ما بر سر سد اسکندریم .

ناصرخسرو.


و رجوع به ماده ٔ بعد و ذوالقرنین و یأجوج در همین لغت نامه و مجمل التواریخ و القصص ص 480، 481 و 491 شود.
ترجمه مقاله