ترجمه مقاله

مأن

لغت‌نامه دهخدا

مأن . [ م َءْن ْ ] (ع مص ) بر تهیگاه یا بر ناف زدن و رسیدن آن را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پرهیز کردن و ترسیدن .(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برداشتن بار و گرانی قوم را و خورش دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تحمل کردن مؤونت قوم را. (از اقرب الموارد). || پروای چیزی نکردن یا خبر نداشتن از وی یا آماده نشدن برای آن و یا نگرفتن ساز و برگ او را و نجستن و تا دیرنکشیدن تعب جستجوی وی را. (منتهی الارب )؛ مامأنت مأنة؛ پروای آن نکردم و خبر نداشتم از وی و آماده نشدم برای آن و نگرفتم ساز و برگ آن را و طلب نکردم آن را و طول ندادم رنج و تعب را در جستجوی آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دانستن چیزی را. (منتهی الارب )؛ فلان یمأنه ؛ فلان می داند آن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || امأن مأنک و اشأن شأنک ؛ یعنی بکن کاری را که نیکو می توانی کرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) چوب یا آهن که زمین شیار کنند به وی . (منتهی الارب ). چوبی که بر سر آن آهنی باشد و بدان زمین شیار کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تهیگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مُؤون . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله