مایل آمدن
لغتنامه دهخدا
مایل آمدن . [ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) گراییدن . رغبت کردن . راغب شدن . || خمیدن . خمیده شدن . کج شدن . انحناء یافتن :
تن را به هرچه دادی ، انجام کارت آن است
دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد.
تن را به هرچه دادی ، انجام کارت آن است
دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد.
شیخ العارفین (از آنندراج ).