مبارزی
لغتنامه دهخدا
مبارزی . [ م ُ رِ ] (حامص ) عمل «مبارز». جنگجویی : دیگری گفت سبکتکین به مبارزی و مروت و سخاوت ...از همه مقدم تر است . (سیاست نامه ، از فرهنگ فارسی ایضاً). و سپاهسالاری بود که به مبارزی او را با هزار مرد برابر نهاده بودند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 102).