ترجمه مقاله

مبار

لغت‌نامه دهخدا

مبار. [ م َ / م ُ ] (اِ) روده ٔ گوسفند باشد که آن را از گوشت وبرنج و مصالح پر کنند و پزند و به عربی عصیب گویند.(برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). روده ٔ گوسفند یا بز باشد که با برنج و قیمه آغنده بپزند و آن را به تازی عصیب خوانند. (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). حسرةالملوک . مومبار. حسیبک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یک نوع طعامی که از روده ٔ گوسپند پر کرده از گوشت و برنج و مصالح سازند. (ناظم الاطباء). چرب روده . چرغند. جگر آکند. عصیب . (فرهنگ فارسی معین ) :
در مقابل چه بود دنبه ٔ گرد و فربه
در عقب ذکر مبار است تو ظاهر خوشدار.

بسحاق اطعمه .


اگر چه دنبه به دیگ مقیل باشد خوار
مبار نیز چنین محترم نخواهد ماند.

بسحاق اطعمه .


توان فروختن از بهر خوردنی دستار
ولی بسر که تواند مبار پیچیدن .

نظام قاری (دیوان چ استانبول ص 103).


رجوع به مبا شود.
ترجمه مقاله