مبالغ
لغتنامه دهخدا
مبالغ.[ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مبلغ. به محاوره ٔ فارسی مال راگویند. (آنندراج ). وجوه . پولها. (فرهنگ فارسی معین ). مبلغها و زرهای بسیار. (ناظم الاطباء) :
تا به چهل سال که بالغ شود
خرج سفرهاش مبالغ شود.
|| ج ِ مبلغ. بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقدارها. (فرهنگ فارسی معین ) : و هم در لحظه دو هزار پری را اسیر کردند و مبالغی ویرانی بکردند. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی سعید نفیسی ). وزیر گفت ای پادشاه در آنجا مبالغی بستانهای خوش و آبهای روان پدید آمده است . (جوامعالحکایات ). در استماع کلمات آن فرستادگان مبالغ تحامل ایشان را تحمل فرماید. (المعجم چ دانشگاه ص 16). و نهان و آشکارا خود را به بلاد مسلمانان می افکندند خصوصاً از قهستان که مبالغی خلق جلا کردند. (جهانگشای جوینی ).
تا به چهل سال که بالغ شود
خرج سفرهاش مبالغ شود.
نظامی .
|| ج ِ مبلغ. بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقدارها. (فرهنگ فارسی معین ) : و هم در لحظه دو هزار پری را اسیر کردند و مبالغی ویرانی بکردند. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی سعید نفیسی ). وزیر گفت ای پادشاه در آنجا مبالغی بستانهای خوش و آبهای روان پدید آمده است . (جوامعالحکایات ). در استماع کلمات آن فرستادگان مبالغ تحامل ایشان را تحمل فرماید. (المعجم چ دانشگاه ص 16). و نهان و آشکارا خود را به بلاد مسلمانان می افکندند خصوصاً از قهستان که مبالغی خلق جلا کردند. (جهانگشای جوینی ).