ترجمه مقاله

متحتم

لغت‌نامه دهخدا

متحتم . [ م ُ ت َ ح َت ْ ت ِ ] (ع ص ) خورنده ٔ نان ریزه و جز آن از خوان . (آنندراج ). خورنده ٔ باقیمانده ٔ طعام در خوان . || آن که خوان را پاک میکند. || کسی که درخواست می کند نیکوئی و سعادتمندی را برای دیگری . || آن که فال نیک میزند برای دیگری . (ناظم الاطباء). || واجب کننده . (آنندراج ). واجب و لازم و ناگزیر و حتمی . (ناظم الاطباء). واجب و لازم . (غیاث ). || شادمان و سبک حال . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحتم شود.
ترجمه مقاله