ترجمه مقاله

متخصص

لغت‌نامه دهخدا

متخصص . [ م ُ ت َ خ َص ْ ص ِ ] (ع ص ) خاص گردیده . (آنندراج ). تخصیص شده و برای خود قبول کرده شده و مخصوص گشته . (ناظم الاطباء) : بنده ٔ مخلص و خادم متخصص احمد بن عمر بن علی النظامی العروضی السمرقندی . (چهارمقاله ). داعی مخلص و هواخواه متخصص در وصف بهار این قصیده ٔ آبدار گفت . (راحةالصدور). || خصوصیت دارنده . (غیاث ). || علامت مخصوص نهاده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || شخصی که در شغلی یا فنی تخصص و کاردانی به کمال دارد: متخصص در امراض داخلی است . و رجوع به تخصص شود.
ترجمه مقاله