ترجمه مقاله

متداعی

لغت‌نامه دهخدا

متداعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص )دشمن پیش آینده . (آنندراج ). آن که پیش می آید و تهدید می کند دشمن را. (ناظم الاطباء). || دیوار شکسته و ویران . (آنندراج ). دیواری که ترس از ویرانی آن باشد. (ناظم الاطباء). شکسته و ویران : دولتی قدیم و ملکی مستقیم بدان سبب آشفته شد و قواعد آن متداعی گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 106).|| هم را خواننده . (فرهنگ فارسی معین ).
- متداعی آمدن ؛ خواندن . احضار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : دواعی رغبت از باطن خوانندگان به تحصیل آن متداعی نیامد. (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ).
|| (اصطلاح حقوقی ) آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد. || مشغول به منازعه و خصومت . || از طرفین تحریک و تحریض شده . || چیستان گوینده . || آن که شرط قبول می کند و می پذیرد.(ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || (اصطلاح روانشناسی ) معنیی که معنی دیگر را به خاطر آورد.و رجوع به تداعی و تداعی معانی در همین لغت نامه شود.
ترجمه مقاله