ترجمه مقاله

متریع

لغت‌نامه دهخدا

متریع. [ م ُ ت َ رَی ْ ی ِ ] (ع ص ) آن که دست از بدن او لغزد به سبب بسیار آلودن بدن را به روغن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که از بسیاری روغن مالی بر بدن دست در بدن وی بلغزد. (ناظم الاطباء). || سرابی که بدرخشد و نمایان شود و ناپدید گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || روغنی که بجنبد و بدرخشد روی طعام . (ناظم الاطباء). روغن جنبنده و درخشنده بر سر طعام . (از منتهی الارب ). || آن که دیری کند و یا توقف نماید. || سرگشته و حیران . || گروه فراهم آمده و مجتمع. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تریع شود.
ترجمه مقاله