ترجمه مقاله

متسوق

لغت‌نامه دهخدا

متسوق . [ م ُ ت َس َوْ وِ ] (ع ص ) خرید و فروخت کننده و بازار جوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرنده و فروشنده و سوداگر و بازرگان و آمد و شد کننده در بازار و مرد بازاری . (ناظم الاطباء). || بازارگرم کن . هنگامه طلب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و از جهت ما در مقابل آن نواختی بسزا حاصل نیامده است بلکه از متسوقان و مضربان و عاقبت نانگران ... نیز کارها رفته است ... و در نعمتها و نواختهای گونه گونه و جاه و نهاد وی نگرد نه اندرآنچه حاسدان متسوقان پیش وی نهند. (تاریخ بیهقی ادیب ص 333).
ترجمه مقاله