ترجمه مقاله

متصعصع

لغت‌نامه دهخدا

متصعصع. [ م ُ ت َ ص َ ص ِ ] (ع ص ) متفرق و پراکنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متفرق شده و جدا شده و پراکنده شده و صف شکسته و زایل شده . (ناظم الاطباء). || بددل . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترسان و هراسان و سست دل . (ناظم الاطباء). || خوار و ذلیل . فروتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصعصع شود. || دلتنگ . کسی که برطرف می کند دوستی را. || بدبخت . || کسی که زمانه وی را پراکنده کرده است . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
ترجمه مقاله