ترجمه مقاله

متقلب

لغت‌نامه دهخدا

متقلب . [ م ُ ت َ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). بازگشته . (ناظم الاطباء). || بی ثبات و دیگرگون شونده : اهالی آن سرزمین متقلب الرأی و متلون المزاج اند. (حبیب السیر). || از این پهلو بآن پهلو گردنده :
متقلب درون جامه ٔ ناز
چه خبر دارد از شبان دراز.

سعدی (کلیات چ مصفا، ص 479).


|| مردم نادرست . (ناظم الاطباء). دغلکار. فریبنده . ج ، متقلبین . (فرهنگ فارسی معین ). ناسره کار.صاحب تقلب در عمل و در سخن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || برگردانیده شکم . (ناظم الاطباء). || سرنگون شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). واژگون شونده . (فرهنگ فارسی معین ). || چست و چالاک . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || واژگون کننده ٔ هر چیزی . (ناظم الاطباء). || کسی که در کاری به نفع خود و به ضرر دیگری عمل کند. (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله