ترجمه مقاله

متوسم

لغت‌نامه دهخدا

متوسم . [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ع ص ) به علامت پی برنده به چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توسم شود. || داغدار، و فی الحدیث الشیخ المتوسم ؛ ای المتحلی بسمةالشیوخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). داغدار. || نشان دار. || قیافه دان . (ناظم الاطباء). عالم به علم قیافه . عالم به علم فراست . اهل فراست . صاحب فراست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ان فی ذلک لایات للمتوسمین . (قرآن 75/15).
ترجمه مقاله