ترجمه مقاله

مثمل

لغت‌نامه دهخدا

مثمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) بلد مثمل ؛ شهری که بتوان در آن مقام کرد. (از منتهی الارب ) (از محیط المحیط). شهر خوش آیند خوشنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به ثامل شود. || لبن مثمل ؛ لبنی که سرشیر بسیار بندد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شیر سرشیر بسته و کف کرده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله