ترجمه مقاله

مجحوف

لغت‌نامه دهخدا

مجحوف . [ م َ ] (ع ص ) مرد مبتلا به هیضه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که از تخمه شکم روش گرفته باشد و گرفتار هیضه . (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح عروض ) جحف آن است که فاعلاتن را خبن کنند تا فعلاتن بماند، آنگه فاصله از آن بیندازند «تن »بماند «فع» به جای آن بنهند و «فع» چون از فاعلاتن خیزد آن را مجحوف خوانند و جحف پاک ببردن و فرارفتن چیزی باشد از روی زمین ... (المعجم چ دانشگاه ص 54).
- مجحوف مسبغ ؛ چون جزو مجحوف را اسباغ کنند، «فاع » گردد، و «فاع » چون از فاعلاتن خیزد آن را مجحوف مسبغ خوانند.
ترجمه مقاله