ترجمه مقاله

مجری داشتن

لغت‌نامه دهخدا

مجری داشتن . [م ُ را ت َ ] (مص مرکب ) اجراکردن . به مرحله ٔ اجرا درآوردن . تنفیذ کردن . || معمول داشتن . برقرارکردن : گفت ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند. (گلستان ). و همه ٔ اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته ... (تاریخ قم ص 5).
ترجمه مقاله