ترجمه مقاله

مجلب

لغت‌نامه دهخدا

مجلب . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) بانگ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غوغایی و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء). || فراهم آینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || جراحت که پوست فراهم آورد و به شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جراحت پوست فراهم آورده و به شده . (ناظم الاطباء). || آن که چرم خام پوشاند پالان را تا اینکه خشک گردد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || یاری دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بانگ زننده ٔ بر اسب در وقت دویدن تا درگذرد. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || راننده ٔ اسب . (ناظم الاطباء). زجرکننده ٔاسب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آن که حیله می کند برای اهل و عیال و کسب می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله