مجلسی
لغتنامه دهخدا
مجلسی . [ م َ ل ِ ] (ص نسبی ) اهل مجلس و نشسته در مجلس . ج ، مجلسیان . (ناظم الاطباء) :
بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است .
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است .
بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است .
سعدی .
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است .
حافظ.