ترجمه مقاله

مجمعالبحرین

لغت‌نامه دهخدا

مجمعالبحرین . [ م َ م َ عُل ْ ب َ رَ ] (ع اِ مرکب ) جایی که در آن دو دریا جمع شده باشند. (غیاث ) (آنندراج ). ملتقی (اصطلاح جغرافیایی ) . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
در و دست تو مقصد آمال
دل و طبع تو مجمعالبحرین .

انوری .


نور رأی تو فالق الاصباح
کف و ملک تو مجمعالبحرین .

انوری .


|| حضرت قاب قوسین است به جهت اجتماع بحرین وجوب و امکان در آن . (از تعریفات جرجانی ). در اصطلاح صوفیه عبارت است از قاب قوسین از جهت بحرین وجوب و امکان و آن نور محمدی (ص ) است و پاره ای گفته اند عبارت است از جمیع وجود به اعتبار اجتماع اسماء الهیه و حقایق کونیه در او چنانکه شجر در نواة. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || حضرت جمع وجود. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). || دل . (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).
ترجمه مقاله