محارب
لغتنامه دهخدا
محارب . [م ُ رِ ] (ع ص ) با یکدیگر جنگ کننده . (آنندراج ). جنگنده . رزمنده . جنگجو و بهادر و غازی . (ناظم الاطباء). مرد جنگجو و نبرد کننده . (ناظم الاطباء) :
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب .
- عدو محارب ؛ دشمن جنگی . (ازلسان العرب ).
|| در اصطلاح فقهی هر آن کسی بود که قصد کند بر مال مردم بر گرفتن و سلاح به ظاهر کند. (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی ص 198).
ببزم اندرون چون عطارد مساعد
برزم اندرون چون غضنفر محارب .
(منسوب به حسن متکلم ).
- عدو محارب ؛ دشمن جنگی . (ازلسان العرب ).
|| در اصطلاح فقهی هر آن کسی بود که قصد کند بر مال مردم بر گرفتن و سلاح به ظاهر کند. (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی ص 198).