محاصلغتنامه دهخدامحاص . [ م َح ْ حا ] (ع ص ) درخشان از برق . || سراب . || الدویةالمحاص ؛ دشت که درآن بکوشش تمام راه روند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).