ترجمه مقاله

محرر

لغت‌نامه دهخدا

محرر. [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تحریر. آزاد شده . (غیاث ) (آنندراج ). عبد محرر، بنده ٔ آزادشده . آزادکرده . آزاد. || نوشته شده . (غیاث ). نوشته شده و مکتوب و مرقوم و نگاشته شده . (ناظم الاطباء). || نسختی مکتوب از روی نسختی دیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا). || مقدس و تقدیس شده ٔ از جانب خدای تعالی . (ناظم الاطباء). || در اصطلاح بنی اسرائیلیان به معنای معتکف در نزد مسلمانان است . (از مهذب الاسماء). آنکه او را فقط برای عبادت خدا بگمارند. قوله تعالی ، رب انی نذرت لک ما فی بطنی محرراً (قرآن 35/3). ای مخلصاً: زکریا از محرران بود و اندر آن عهد چهارهزار عابد محرران مسجد بودند و محرر آن بود... که هر کسی که خواستی که خدای تعالی را تقربی کند چون زنش بار گرفتی گفتی یارب اگر پسر آید، ترا محرر کردم و مادر همچنین گفتی و این نذری بود بر ایشان واجب و اگر دختر آمدی نذر بر ایشان واجب نیامدی و لیکن چون پنجساله گشتی دختر او را به عابدی سپردی هم اندر مسجد و مادر او را عبادت آموختی و هم با او بزرگ شدی دختر غیر از عبادت ندانستی و هرگز از او گناهی نیامدی . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). گفت بار خدایا این فرزند را که در شکم دارم محرر گردانم زیرا که شغل دیگر نفرمایم . (قصص الانبیاء ص 203). || اراضی محرره ، زمینها که از آن خراج و جبایت بیفکنده باشند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله