ترجمه مقاله

محرز

لغت‌نامه دهخدا

محرز. [ م ُرِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احراز. کسی که گرد می آورد مزد را و سود می برد و برخورداری میکند از آن . (ناظم الاطباء). گردآورنده و گیرنده ٔ مزد. (آنندراج ). || استوارکننده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آگاه و هوشیار. || پرهیزگار. (ناظم الاطباء). بازدارنده ٔ فرج از زنا. || جای پناه دهنده و در حرز کننده . || بسیار نگاهدارنده . (آنندراج ). || مکان محرز؛ جای امن و امان . (ناظم الاطباء). مکان حریز. جای استوار.
ترجمه مقاله