ترجمه مقاله

محروسة

لغت‌نامه دهخدا

محروسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) مؤنث محروس . نگه داشته شده . نگهبانی کرده شده . || کنایه از ملک پادشاهی است . (غیاث ) (آنندراج ).
- ممالک محروسه ؛ کنایه از ملک خود است چرا که اکثر آدمی چیز خود را حراست میکند. (غیاث ). ممالکی که در تصرف پادشاه مخصوص باشند.(ناظم الاطباء).
- || عنوانی و لقب گونه ای مملکت ایران را که در عهد قاجاریه متداول بوده است .
- ملک محروسه ؛ شهر استوارشده . ناحیه ٔ نگهبانی شده . عنوانی و خطابی محدوده و ناحیه و شهری را : این پادشاه که دائم عمر باد، در ایام مناطحه ٔ ایشان پای در دامن وقار کشید و به محروسه ٔ فرزین که فردوس جهان است متمکن نشست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4).
|| پایتخت ومقر سلطنت . (ناظم الاطباء). (اما این معنی نیز مأخوذ از معنی دوم کلمه است ).
ترجمه مقاله