ترجمه مقاله

محرومی

لغت‌نامه دهخدا

محرومی . [ م َ ] (حامص ) حالت محروم . حرمان . بی نصیبی . بی بهرگی . مأیوسی . نامرادی . ناامیدی :
حرص رباخواره ز محرومی است
تاج رضا بر سر محکومی است .

نظامی .


برو شکر کن چون به نعمت دری
که محرومی آید ز مستکبری .

سعدی .


نرفتم به محرومی از هیچ کوی
چرا از در حق شوم زردروی .

سعدی .


گذار بر ظلمات است ، خضر راهی کو
مباد کآتش محرومی آب ما ببرد.

حافظ.


ترجمه مقاله